تقدیر: به احترام بزرگترها حضور در مهمانی که همسو با بینش ومحدوده امن تو نیست
تمنا : حضور پیدا نکردن در این مهمانی
کلام شیطان😈: یه بهانه الکی بتراش وبه این میهمانی که احساس امنیت وآرامش نداری نرو،چرا باید در جایی حضور پیدا کنی که رفتار ونگاههای پر از کنایه وتمسخر اونها ترو اذیت میکنه؟ اونها اصلا شبیه تو نیستن وتو نمیتونی باهاشون راحت باشی.
کلام فرشته جان مهربان😇: تقدیر اینه که تو به احترام بزرگترها وبه رسم ادب وخوشحالی دل پدر و مادر همسر درکنارشون حضور داشته باشی و به عنوان یک دختراونها رو همراهی کنی . مأموریت تو اینه که یک مانکن با عرضه باشی دراین آیت عرضه شده وبا مهربانی عامل به علوم اهل بیت ع باشی انشالله،خواسته اهل بیت ع از تو همینه که خودتو برتر از دیگران نبینی وبا فروتنی و مهربانی در مقابل رفتار آزار دهنده دیگران تغافل کنی .بذل حال خوب و خوشرویی یادت نره.
ومن در یک پلک بهم زدن در یک مجاهد ی قلبی سنگین بین تمنا وتقدیری که واقعا برام سخت بود پذیرفتنش وتحملش، بین کلام فرشته جان وکلام شیطان انتخاب تمنا راحت وآسان ودلچسب تر بود،اما چیزی در وجودم سنگینی میکرد واون حالت تاریکی وقبض بود ازین انتخاب ،مثل آدم معتادی که به لبخند فرشته مهربان اعتیاد پیدا کرده،،که بهش مواد نرسیده ودرد داره،،،،انگاری قلبم تیر میکشید از کم نوری وتاریکی
فرشته مهربون دقیقا در مسیر ظاهرن سخت تقدیر منتظر بود واین طرف مسیری که تمنای دل من بود اما میدونستم که پا گذاشتن به سمت چپ همانا وقبض وتاریکی بعدش همانا…وچه مجاهده ی سختی بود بین تمنا وتقدیر در اون پلک بر هم زدن…
تنها چیزی که منو میکشوند به سمت خودش نور فرشته مهربان بود ویقین 💯 به اعتماد کلامش و لبخند رضایتش وحس فوق العاده ی پرواز در ملکوت وعشق به مولود حاصل ازین دومی نور شدن
❤️+❤️=✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
پلکی زدم و نگاهم به دنبال نور فرشته مهربان رفت…دلم رفت…وهیچ چیز نمی توانست مانعی شود برای این دل رفتن هیچ چیز….
فرشته جان مهربان لبخند زد وگفت با من بیا🕊✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
👈ودر لحظات عرضه ی آیت ،چه مجاهده های سنگینی بین کلام شیطان و کلام فرشته ی مهربان در قلبم از سر گذراندم که بحمدلله ختم به نوووووور شد ✅👉
ممنون فرشته جان مهربان برای همراهی وخیر خواهیت🕊 🤛🤜✨✨✨✨✨✨