توضیحات: در یک مهمانی بودیم و محسن سهواً یکی از دوستاش رو با عروسک هل داد و او هم عقب عقب رفت و به یک دوست دیگه شون خورد و دو نفری افتادن زمین. بعد با دلهره رفت پیش مادرش. مادرش گفت شما برین دو نفری باهم بازی کنین! محسن هم از خجالت رفت پشت مبل قایم شد 😔. و اونجا بود که من از این رفتار بهم خوردم!
تمنا:
با پسرم رفتار مناسبی بشه و خجالت نکشه!
تقدیر:
پسرم و من که دیدم، تحقیر شدیم…
کلام شیطان:
– این چه رفتاریه!
– مثلاً تحصیل کرده هست! اونم رشتهای مرتبط با رفتارها و ناهنجاریهای اجتماعی …
– برو با محسن بازی کن و بخند تا طرف بفهمه که اگه بچهها پیش محسن نیومدن هم مهم نیست!
– یه کاری کن تا روشون کم بشه خودشون بیان پیش محسن!
خداروشکر لحظهای صبر کردم و کلام فرشته عزیزم اومد …
کلام فرشته مهربان:
🌞 میخوای لجبازی کنی!؟
🌞 با رو کم کنی به چی میرسی!؟
🌞 برو پیش محسن و کنارش باش! باهاش صحبت کن! تنها نباشه!
🌞 ازش بخواه که به بچهها مهربونی کنه!
🌞 به اون دو تا کوچولو و اون مادر هم بی محلی نکن!
چند دقیقه بعد مادر یکی از بچهها گفت برین با محسن هم بازی کنید و محسن دوباره با رضایت و خوشحالی به بازی گرمش برگشت.
دیدن بهترین نتیجه
با گوش کردن به کلام نورانی خدای مهربان
و گوش نکردن به کلام شیطان
خیلی لذت بخش و اثرگذار بود. ❤️✅