تمنا: با عزیزان یه گردش نزدیک و تایم کوتاه بریم.
تقدیر: با نظر همه جای دوری در تایم شلوغی انتخاب شد. عاقبت اندیشی درمورد جا و تایم ،مورد استقبال واقع نشد. و برای رفتن روانه شدیم.
شیطان: ای بابا، امروزمون کلا نابوده، پافشاری کن برای نظر درستت.
فرشته: کوچکترین اظهار بیمیلی، بینوری را درپی داره، ضد حال به جمع میشه. تو به نوبه خودت، فعالیتهاتو در حیطه وظایفت انجام بده. تو با آرامش نظرت رو گفتی، حالا باید در ماموریت مهم، که ناامن نکردن جَمعه، نیز بخوبی عمل کنی. تا دومی نور بودنت رو ثابت کنی.
باید همراهی کنی…
من، با نشاط، وسایل رو آماده کردم و در مسیر قرار گرفتیم. و با اعتماد به نور، و ندانسته از آنچه قراره پیش بیاد، به تقدیر امروز، که کجا و با چه شرایطی میرسیم، تسلیم شدم.
بعد از تایمی کوتاه، تماس گرفتند که مسیر شلوغه و داریم برمیگردیم😳
بهتره نهار رو در منزل بخوریم و بعد از استراحت، عصر یه پیادهروی در محدوده خودمون داشته باشیم.
و من 🥳🤗🫡
با چشمک به فرشته که با اعتماد کردن به امرش، خودمو با تقدیر وفق دادم،
هم وجهه خودم، در ملک پیش عزیزان بد نشد،
و هم به خاطر ترجیح دادن امر فرشته به نظر خودم، دلم نور داشت و وجدانم راحت.
و تمنایم هم تقدیر شد.🥳
بسیار شاد شدم و شکر 🤲خدا کردم.
و این امتحان، ختم به نور🌟 شد.